آلمان درسال 19- 1918

 

 

آلمان درسال  19- 1918:  رو در رو با جنگ ،

پرولتاریای انقلابی پرنسیپ های انترناسیونالیستی خود را تجدید بنا می کند

(بخش اول)

 

90 سال از انقلاب پرولتری آلمان که با مبارزات سالهای 1919 – 1918 به نقطه اوج تراژدیک خود رسید ، می گذردپس از تسخیر قهرمانانه قدرت توسط كارگران روسیه در اكتبر1917، مركز میدان نبرد  انقلاب جهانى به آلمان  تغییر مكان داددر آنجا ، مبارزه قطعى بر پا شد و شكست خوردبورژوازی جهانى همواره خواسته است این حوادث را به فراموشی تاریخی بسپاردبطوریکه نمی تواند مبارزات آنجا را تكذیب نماید و وانمود سازد كه تنها هدف آن "صلحو "دمكراسى" - در شرایط آشتی جویانه ای بوده است که در حال حاضر سرمایه داری آلمان همان حكومت را می کندهدف از سرى مقالاتی كه ما منتشر می سازیم ، بدین منظور است كه نشان دهیم جنبش انقلابى در آلمان بورژوازی را در یکی از کشورهای مرکزی سرمایه داری اروپا تا لبۀ پرتگاه از دست دادن قدرت حاكمیت سرمایه پیش بردعلیرغم شكست  انقلاب در آلمان، همانند شكست انقلاب در روسیه ،  امروز  یادآورى این مسئله یك دلگرمی است كه انقلاب نه  تنها لازم بلکه واژگون كردن حکومت جهانی سرمایه دارى ممکن است.

این سرى مقالات به  پنج بخش تقسیم شده استبخش اول اختصاص دارد به اینكه چگونه پرولتاریای انقلابی در مواجهه با جنگ جهانی اول پرنسیپهای انترناسیونالیستی خودش را احیاء می کندقسمت دوم به مبارزات انقلابى 1918 اختصاص داردقسمت سوم مختص به حوادث تاسف باری است كه به دور شکل گیری رهبری انقلابی که در كنگره افتتاحیه حزب كمونیست آلمان در انتهاى 1918 جمع شده بودند.  قسمت چهارم شكست 1919 را بررسی خواهد كردآخرین بخش به اهمیت تاریخى قتل روزا لوکزامبورگ و كارل لینكبخت و میراثی که این انقلابیون امروزه برای ما  به جای گذارده اند می پردازد. 

1- شكست و اغتشاش 

موج انقلاب جهانی كه در مخالفت با جنگ جهانى اول شروع شده بود  ، تنها چند سال بعد از بزرگترین شكست سیاسی كه جنبش كارگری متحمل شده بود؛ فروپاشى بین الملل سوسیالیست ها در اوت 1914، انجام گرفته است.  برای پاسخ به این سئوال که  چرا این جنگ شکل گرفت و دلایل شكست خوردن بین الملل چیست ، درک ماهیت و مسیری را که انقلاب ها در روسیه و بالاخص آلمان را پیمود ضروری می سازد.                                                

جاده به طرف جنگ

ازاوائل قرن بیستم جنگ جهانی در فضا طنین انداز بود قدرت های بزرگ امپریالیستی با بی قراری برای آن آماده شده بودندالبته جنبش كارگری آنرا پیشگویى كرده بود و بر علیه آن هشدار داده بوداما در آغاز بروز آن ، به خاطر  دو عامل به تعویق افتاده بودیکی از عوامل آمادگی ناكافی نظامی پیشگامان اصلى جنگ بودبراى مثال ، آلمان در حال تکمیل یک ناوگان جنگی بود که او را برای رقابت با بریتانیاى كبیر فرمانروای اقیانوسها مستعد می ساخت و برای این کار مجبور بود جزیره هلیگولند را در دریاى آزاد به پایگاه دریایى تبدیل كند و كانالی را كه بین دریای شمال و بالتیك درحال ساخت بود را به اتمام برساند و غیرهدر دهه اول قرن این آماده سازى ها به سرانجام خود نزدیك می شدند.  این عامل دوم را به تاخیر انداخت که بیشترین برتری را داشت ترس از طبقه كارگروجود این ترس تنها تفکر فرضی جنبش کارگری نبودبلكه آشكارا به وسیله نمایندگان اصلى سرمایه دارى بیان شده بود.وُن بُولو، یكی از شخصیت های سیاسی برجسته  دولت آلمان اظهار كرد اساسا ترس از سوسیال دمكراسى بود كه طبقه حاكم را وادار می كرد كه جنگ را به عقب بیاندازدپاول روبرباخ  ،  مبلغ بدنام امپریالیستی و طرفدارعلنی جنگ درمحافل برلین ، نوشت: "مگر اینكه یك فاجعه اساسی رخ دهد و آن تنها چیزى است كه آلمان را مى تواند مجبور كند که صلح را حفظ نماید ، گرسنگی و بدون نان بودن است." ژنرال وُن برن هاردی ، تئوریسین برجسته نظامی در آن زمان ،  در كتابش اخطار داده بود که درجنگ های معاصر، جنگ مدرن یک خطر بی پروا است چرا که نیاز دارد میلیونها انسان منظبط را بسیج کندچنین بینش هایی تنها بر روی ملاحظات نظرى قرار نداشت بلكه بر تجربه عملی جنگ امپریالیستی اول در قرن بیستم بین قدرت های اصلی جنگ بودجنگ  بین روسیه و ژاپن به زایش جنبش انقلابى 1905 در روسیه نیرو بخشید.

چنین ملاحظاتی  امیدها را در جنبش كارگری تقویت مى كرد كه طبقه حاكم جرات به راه انداختن جنگ را نخواهد داشتاین امیدها کمک کرد تا واگرائی های درون بین الملل سوسیالیست پوشانیده شود درست زمانی که پرولتاریا از طریق بحث آزاد نیاز به روشن شدن [مواضع اشداشت.  این حقیقت که هیچكدام از جریانات متفاوت درون جنبش بین الملل سوسیالیستها "خواهانجنگ نبودند ، جنگ ایجاد توهم قدرت و وحدت می کندبا این وجود، رفرمیست ها و فرصت طلبان در اساس مخالف با جنگ امپریالیستی نبودند بلكه بسادگی از آن موقعیت مالی و قانونی كه با وقوع جنگ ایجاد می شد ترس داشتند. "ماركسیستهای میانهبه دور كائوتسكى ، به نوبۀ خود دربیان آنكه شروع جنگ اساساً توهم وحدت را در درون جنبش كارگری از بین می برد و با هیج هزینه ای نمی شود از آن دفاع كرد گرد آمده بودند.

 چیزی که به نفع ظرفیت طبقه كارگر سخن می گفت تشدید مبارزه طبقاتی در روسیه بود كه  از بروز جنگ جهانی جلوگیری می كردآنجا ، طولی نكشید كه جنبش كارگری توانست  شكست 1905 را  باز یابددر آستانۀ جنگ جهانى اول ، یك موج جدید اعتصاب توده ای در امپراطوری تزار شدت  گرفته بودتا حدى ، وضعیت طبقه كارگر آنجا به وضع  چین امروز شباهت دارد یك اقلیت از كل جمعیت بطور محض در كارخانه های مدرن متمركز شده  و بوسیله سرمایه جهانی كه سرمایه گذاری شده بود  به  شدت و بطور وحشیانه استثمارمی شوند در یك كشور عقب مانده كه فاقد مكانیسم های  كنترل سیاسی متمرکز بهره برداری از بورژوازی لیبرالی پارلمانى استبا یك تفاوت مهم که ،  كارگران روسیه با سنتهای انترناسیونالیستی سوسیالیستی پرورش یافته بودند  در صورتى كه هنوز كارگران چینى امروز از كابوس ملى – استالینی ضد انقلابی رنج مى برند.

همه این عوامل روسیه را بمثابه تهدیدی به ثبات سرمایه داری معرفی می كرد با این وجود روسیه  نمونه بارز نبرد طبقاتی جهانی نبودمركز و قلب سرمایه داری و تنش های امپریالیستی در غرب واقع شده بودکلید وضعیت جهانی سرمایه داری نه در روسیه بلکه در آلمان قرار داشتآلمان كشوری بود از قدرتهای استعماری قدیم كه نظم جهانی را به بیشترین چالش می طلبیدوهمچنین كشوری که دارای قوى ترین و متمركز ترین طبقه كارگر و توسعه یافته که آموزش سوسیالیستی دیده بودنقش سیاسى طبقه كارگر آلمان این تصویر را بیان می كند كه در آنجا اتحادیه های اصلی کارگری  به وسیله حزب سوسیالیست  پایه گذارى شد در صورتى كه در بریتانیاى كبیر ، دیگر كشور پیشرو سرمایه داری در اروپا ، سوسیالیسم بصورت یك ضمیمۀ جنبش اتحادیه های كارگرى نمایان شددر آلمان ، مبارزات كارگران روز به روز بطور سنتی در پرتو بزرگ و نهائی سوسیالیستی قرار گرفته بود.

در انتهاى قرن نوزدهم  فرآیند سیاست زدایی در اتحادیه هاى سوسیالیستی در آلمان شروع شد ،  "رهائیخود از حزب سوسیالیستاتحادیه هاى کارگری بطور آشكارا به وجود یك وحدت بین جنبش  و هدف نهائی (سوسیالیسماعتراض داشتندتئوریسین حزب ادوارد برنشتاین  این سعی و کوشش را با فرمولبندى مشهورش تعمیم داد: "جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز". این نقش رهبری سوسیال دمكراتها را در جنبش كارگری به زیر سؤال می برد ، برترى جنبش بر هدف غایی  ، و این حزب سوسیالیست ، حزب سوسیال دمکرات آلمان ، را با اتحادیه هاى کارگری خودش در تضاد قرار می داد پس از اعتصابات سراسری  در 1905 در روسیه ، این ناسازگاریها تشدید شداما با پیروزى اتحادیه هاى کارگری بر حزب خاتمه یافتتحت تأثیر "میانهبه دور كائوتسكی – که خواهان حفظ وحدت در جنبش کارگری به هر قیمتی بود حزب تصمیم گرفت كه  مسئله اعتصاب سراسرى را به  اتحادیه هاى کارگری واگذارکند.[1] اما اعتصاب سراسرى شامل تمام مسئله حال و آینده انقلاب پرولتری استبه این روش ، آلمان و طبقه كارگر بین المللى از لحاظ سیاسى درآستانۀ جنگ جهانى اول خلع سلاح مى شود.

 بیان رفتار غیرسیاسی جنبش اتحادیه های كارگرى آنرا آماده می كرد تا در  سرمایه داری دولتى تلفیق گردداین به طبقه حاكم فرصت می داد كه از تشكلات توده ای كه برای جنگ نیاز به بسیج  كارگران را داشت استفاده کنداین بسیج در مركز سرمایه دارى كافى بود كه روحیه كارگران را در روسیه تضعیف کند و از هم بپاشد چرا كه آلمان نقطه مرجع اصلی بود كه كارگران به آن رجوع می كردند وبنابراین شكست نقطه ثقل مبارزات در آنجا قرار داشت

كارگران روسیه كه از سال 1911 درگیرمبارزه توده ای بودند ، قبلاً تجارب بحرانهاى اقتصادی ، جنگ و مبارزات انقلابی را در پشت سر داشتند.  ولی در اروپاى غربى و مركزى این چنین نبوددر آنجا جنگ جهانی پس از یك دوره اصلاحات طولانی اقتصادی شروع شدپیشرفتهای واقعى در شرایط طبقه كارگر از طریق بالا رفتن دستمزد ها و پایین آمدن بیكاری ، با توهمات رفرمیستی همراه بوددورانی كه اغلب جنگهای بزرگ به پیرامون  سرمایه دارى جهانى مى بایست محدود می شداولین و بزرگترین بحران ركود اقتصادى جهانى خود را15 سال بعد یعنی در سال 1929 نشان دادمرحله انحطاط سرمایه دارى ، نه با یك بحران اقتصادى ، بلکه آنچنانكه جنبش كارگری بطور سنتی انتظارش را داشت با بحران جنگ جهانى شروع شد و با شكست و انزوای جناح چپ جنبش كارگری بر سر مسئله اعتصاب سراسرى ادامه یافت ، دیگر دلیلی برای بورژوازی در به تعویق انداختن حمله عجولانه اش در جنگ امپریالیستی را جایز نمی دیدبر عكسهرگونه تأخیر حالا می توانست برای طرح هایش  مهلك  باشدمنتظر بودن حالا  فقط این معنی را می داد كه :  منتظر باش براى بحران اقتصادى ، براى مبارزه طبقاتى ، براى آگاهی انقلابى كه گورکن خود را تکامل میداد!

فروپاشى بین الملل

بدین ترتیب ، راه به جنگ جهانى باز شدوقوع جنگ به انفجار بین الملل سوسیالیست ها منتهى شددر آستانۀ جنگ ، سوسیال دمكراسى اعتراضات همگانى را سازمان داد و جلسات سراسری در اروپا برگزار نمودرهبری حزب سوسیال دمکرات در آلمان فریدریك ابرت (قاتل آینده  انقلاب آلمانرا با بودجه حزبی به زوریخ سویس فرستاد ، كه مانع توقیف اموالشان شود و هوگو هاس را با شک و تردید به بروكسل گسیل کرد تا مقاومت بین المللى را بر علیه جنگ سازمان دهداما مخالفت با جنگ قبل از وقوع آن یک چیزی است و زمانی که کاملا به واقعیت تبدیل شد مبارزه با آن چیز دیگری استدر اینجا  در کنگره بین المللی اشتوتگارت در سال 1907 همگی  سوگند همبستگی پرولتری بستند که تا حد زیادی هم از روی چابلوسی بود  و در سال 1912 در باسل تجدید گردیده بودحتى بعضى از طرفداران جناح چپ ظاهراً رادیكال كه زودتر ازهمه بر ضد جنگ موضع گرفتند موسیلینى در ایتالیا، هرو در فرانسه حالا به كمپ اردوگاه تعصب آمیز وطن پرستى غلتیده بودند.

 همه متعجب از شكست مفتضحانۀ بین الملل بودندمشهور است كه لنین درابتدا معتقد بود كه انتشارات حزب سوسیالیست آلمان در اظهار نظرش در مورد حمایت از جنگ  جعل سند پلیسى است و هدف آن ایجاد بى ثباتى در درون جنبش سوسیالیست های  خارج از كشور می باشدبه نظر میرسد بورژوازی خود متعجب از گستردگی خیانت به آنچه اصول سوسیال دمكراسى می باشد شده بودبه طور عمده روى اتحادیه هاى کارگری برای بسیج كارگران كارهاى اساسی انجام شده بود و با رهبرى آن در آستانۀ جنگ به موافقتهای محرمانه ای رسیده بودنددربعضی از كشور ها ،   قسمت های مهم سوسیال دمكراسی در واقع مخالف جنگ بوداین نشان می دهد كه گشایش سیاسی از مسیر بطرف جنگ خودبخودی به مفهوم این نیست که سازمانهای سیاسی طبقۀ جهانی خیانت بار می شوندشکست قابل توجه سوسیال دمکراسی بیشتر از همه در کشورهای عمدۀ متخاصم بوددر آلمان ، در بعضى موارد حتى آنهایی كه در ابتدأ به طور استوار مخالف جنگ بودند سرانجام از اینكه صداهایشان را بلند كنند  شكست خوردنددر فراكسیون رایشتاگ در مجلس ، جایی كه  14 نفر  بر ضد اعتبارات جنگی رأى داده  بودند ، 78 نفر به نفع جنگ موضع گرفتند ، حتى كارل لینكبخت در ابتدا به خاطر انضباط سنتى فراكسیون  تسلیم آن شد.

چگونه می توان این مسئله را توضیح داد؟

برای این منظورما البته باید اول از همه اتفاقات را در مفهوم عینی آن ارزیابی کنیمتغییر در شرایط اساسی مبارزه طبقاتى است که به یک عصر جدیدی از جنگها و انقلابات وارد می شود ، انحطاط تاریخى سرمایه دارى قطعى استاز طریق این زمینه ها برای ما کاملا قابل درک است ، انتقال اتحادیه های کارگری و پیوستن شان به اردوگاه بورژوازی به لحاظ تاریخی اجتناب ناپذیر بوداز آنجاییكه این ارگانها ، بیان کننده یك مرحله بلوغ نیافته از مبارزه طبقاتی بودند ، در ذاتشان هرگز انقلابى نبودند ، بصورت منطقی ایجاب می کند که در یك دوره از منافع آنی هر بخش كارگرى دفاع موثر نمایند و انقلابی باشند ، آنها به طبقه اصلی شان بیش از این نمی توانند خدمت کنند و برای بقا یشان فقط می توانند به اردوگاه دشمن  بپیوندند .

اما آنچه که بطور کامل نقش اتحادیه های کارگری را توضیح میدهد در حالی که بررسی احزاب سوسیال دمکرات بصورت ناقص بوده استاین حقیقت دارد كه با جنگ جهانى اول این  احزاب مرکزثقل قدیمیشان را برای  بسیج توده ها در انتخابات از دست دادندو همچنین این حقیقت آشکار است  که با تغییر شرایط  کل احزاب کارگری پایه توده ای و سیاسی خود را از دست دادندحزب پرولتری باید این توانایی را داشته باشد که در مخالفت  با وجه مسلط طبقه بمثابه كل پایداری كند و درمواجهه با جنگ و بهمان اندازه انقلاب ها در برابر اموج شنا کنداما وظیفۀ اصلى یك سازمان سیاسی طبقه کارگر دفاع از برنامه‌اش خصوصاً عقیده به انترناسیونالیسم پرولتری است که با عصر جدید تغییر نمی یابدو برعكس ، حتى مهمتر نیز مى شودبنابراین یك ضرورت تاریخى بود كه احزاب سوسیالیست در برخورد با جنگ جهانى در بحران قرار گیرند و حتى تمام جریانات رفرمیست و فرصت طلب با هجوم این جریان تسلیم  بورژوازی شوند و یا به آن بپیوندند ، البته این مسئله آنچه را که روزا لوگزامبورگ  در "بحران سوسیال دموکراسیبیان می کند توضیح نمی دهد. 

این همچنین درست است  كه چنین تغییر اساسی تاریخى لزوما  بحران برنامه ای را برمی انگیزد ، تاکتیک های آزمایش شده ، قدیمی و حتى پرنسیپ ها ، از قبیل شركت در انتخابات پارلمانى ، حمایت از جنبش های ملی یا انقلابات بورژوائی به طور ناگهانى قدیمی و منسوخ  می شونداما در  اینجا ما باید به خاطر بسپاریم که خیلى از انقلابیون آن روز اگرچه هنوزآنها این مفاهیم تاکتیکی و برنامه های جدید را  نفهمیدند با این حال آنها قادر بودند به همبستگی جهانی طبقه کارگر وفادار باقى بمانند.

  هر كوششی که اتفاقات رخ داده شده را تنها بر اساس شرایط عینی توضیح دهد در پایان به این نتیجه منطقی می رسد که هر چیزی که در تاریخ اتفاق می افتد اجتناب ناپذیر می باشداز این دیدگاه امکان درس آموزی از تایخ وجود نخواهد داشت ، از آنجائیکه ما نیز به نوبۀ خود محصول "شرایط عینیخودمان هستیمهیچ ماركسیستی در ذهنش اهمیت این"شرایط عینیرا انکار نمی کنداما اگر ما توضیحاتی را كه انقلابیون آن روز خودشان به فاجعه سوسیالیسم در 1914 دادند ، بررسی کنیم ، در می یابیم که آنها بالاتر از عوامل عینی به عوامل ذهنى اهمیت دادند و آنرا برجسته کردند.

یكى از دلایل اصلى شکست جنبش سوسیالیستی در احساس غیر واقعی از ‌شكست ‌ناپذیرى آن قرار دارد ، اشتباهی که به پیروزی خود در آینده اعتقاد راسخ داشتانترناسیونال دوم عقاید خود را بر اساس سه ضرورت از تکامل سرملیه داری که بوسیله مارکس شناسایی ‌شده بود گذاشته بوداینها عبارت بودندتمركز سرمایه و قدرت تولیدى از یك طرف و محروم شدن كارگران از طرف دیگر؛ با حذف لایه‌هاى میانی جامعه تضاد طبقۀ اصلى تیره ترمى گردد؛ افزایش بی نظمی در شیوه تولید سرمایه‌داری و خصوصاً بشکل بحران اقتصادى ، گور کن سرمایه داری را می برد تا سیستم را به زیر سؤال ببرداین بینش‌ها  از آنجائیكه سه پیش ‌شرط براى سوسیالیسم هستند محصول تناقضات عینی است و بصورت مستقل آرزوی (ارادههر طبقه اجتماعی را آشکار می کند که به خودی خود کاملا معتبر بودند و در دراز مدت به ناچار خودش را تحمیل می كند ، با این حال آنها منجر به دو نتیجه خیلی دشوار شدنداولاً آنکه پیروزى سوسیالیسم اجتناب ناپذیراست ثانیاً تنها زمانی می شود از پیروزی آن ممانعت کرد که انقلاب نابهنگام اتفاق بیفتد و جنبش كارگری تسلیم تهیج ها گردد.

این جمع بندیها در عمق بیش از اندازه ‌خطرناكتر بودند براى اینکه تا حدودی درست بودندسرمایه‌دارى به ناچار پیش شرط مادی را برای انقلاب وسوسیالیسم تائید می کندو خطری که طبقه حاكم را درمقابله زودرس بر می انگیخت ، بسیار واقعی استما اهمیت حزن انگیز تمام این سئوالات را دربخش سوم  و بخش چهارم این سرى مقاله ‌خواهیم  دید.

اما مشکل این طرح برای آینده سوسیالیستی این است که هیچ جایی برای ظهور پدیده جدید جنگهاى امپریالیستی بین نیروهاى مدرن سرمایه‌داری باقی نگذاشتکل مسئله جنگ جهانى متناسب این طرح نیستما قبلاً مشاهده نمودیم كه جنبش كارگری اجتناب‌ناپذیرى جنگی را که در آینده صورت خواهد پذیرفت را زودتراز اینکه بوقوع بپیوند تشخیص داده بوداما برای سوسیال دمكراسى بمثابه کل ، تشخیص این مسئله منجر به این نتیجه گیری نشد که دیگر پیروزى سوسیالیسم  اجتناب ناپذیر نیستاین دو بخش از تجزیه و تحلیل از واقعیت تا حدی جدا ازهم باقى ماند بصورتی که مانند اسكیزوفرنى [عدم توانایی درک و یا بیان واقعیتبه نظر میرسیدچنین تناقضی گرچه می تواند کشنده باشد وغیرمعمول نیستبسیاری ازبحران‌هاى بزرگ و گم گشتگى ها در تاریخ جنبش کارگری از این مسئله ناشی شده که این طرح ها در گذشته محبوس ‌شده ، آگاهی  ضعیف پشت تكامل واقعیت استما می توانیم  مثالی را ذکر کنیم ، پشتیبانى از دولت موقت و ادامه جنگ به وسیله حزب  بلشویك پس از انقلاب فوریه 1917در روسیهحزب وقف قربانی الگوی انقلاب بورژوازی ازسال 1905 شده بود كه نارسایی اش را درمواجهه با  جنگ جدید جهانى آشكار كرددر تز های      آوریل لنین برای بیرون رفتن از این بحران و دست یابی به راه حلی هفته‌ها بحث شدیدی با حزب داشت .

فردریک انگلس کمی پیش از مرگش در سال 1895، اولین کسی بود كه جمع بندی لازم از دیدگاه       جنگ های عمومی در اروپا را ترسیم نموداو اعلان كرد که یک  انتخاب تاریخى بین سوسیالیسم و   بربریت وجود دارددربیان او ، اجتناب ناپذیر بودن پیروزى سوسیالیسم آشكارا زیر سئوال قرار گرفته استبا این وجود حتى  انگلس نتوانست  فورا  یک جمع بندی از این بینش ارائه دهد .بنابراین او ازتشخیص ظهور جریان مخالف از "جواناندر حزب سوسیال دمکرات آلمان ناتوان ماندبرای تمام نکات ضعف آن – بیان واقعی از توجیه نارضایتی در چهارچوب فعالیتهائی (عمدتا بطرف پارلمانتاریسم جهت گیری کردهکه عمدتا ناکافی بودند تبدیل شده بودانگلس ، در مقابل آخرین بحران حزب آلمان  پیش از مرگش ، با تمام قوا بر علیه کسانیکه از وضع موجود حزب به نام دفاع از صبر و شکیبائی و برای اجتناب از تهییج زود رس  دفاع کردند ، موضع گرفت.

این روزا لوکزامبورگ بود كه در جدل اش برعلیه برنشتاین در اوایل قرن ،  جمع بندی قاطعى از دیدگاه انگلس در مورد "سوسیالیسم یا بربریتترسیم نموداگرچه انتظار كشیدن یكی از فضیلت های جنبش كارگری است و باید از مقابله زود رس اجتناب كرد ، اما خطر اصلی و تاریخی دیگر آن نیست که انقلاب بسیار زود بوقوع می پیوندد بلکه ممکن است بسیار دیرعملی گردداین دیدگاه تمام تأكید را بر آماده ‌سازى فعال و کامل انقلاب ، روى اهمیت مرکزی عامل ذهنى می گذارد.

این ضربه ای بود بر علیه  فلسفه جبری كه  بر  بین‌الملل دوم تسلط می یافت ،  استقرار مجدد ماركسیسم انقلابى ، به یکی از نشانه هائی از چپ انقلابى ، قبل و در خلال جنگ جهانی اول تبدیل شد. [2]

همانطور كه روزا لوگزامبورك در بحران سوسیال دموكراسی نوشته است:" سوسیالیسم علمى به ما آموخته است تا قوانین عینی توسعه تاریخی را برسمیت بشناسیم انسان به اراده خودش تاریخ را نمی سازد علیرغم این تاریخ را می سازدپرولتاریا در اقدامات خود وابسته به درجه ای از بلوغ یافتگی است كه مانند تکامل اجتماعى که به سمت جلو حرکت کرده استاما دوباره ، تحول اجتماعى چیزی غیر از پرولتاریا نیست ؛ به همان اندازه نیروى محرك آن است و علت آن به اندازه محصول و اثر آن است .

همواره به این دلیل که برای اولین بار یک نیروی اجتماعی قوانین عینی تاریخی را كشف کرده است -  آگـاهی طبقـاتـی پرولتـاریـا -  می توانــد اراده خود را به شیوه ای مناسب اعمال كنداو نه تنها مى تواند تاریخ را بسازد بلكه [می تواندبطور آگاهانه در آن اثر بگذارد.

"سوسیالیسم اولین جنبش عمومی در جهان است كه هدف نهائی آن استقرار یك آگاهی فكری در زندگی اجتماعی انسان و یك برنامه قطعى برای آزادى اراده انسان استبه این دلیل فریدریك انگلس  پیروزى نهائی پرولتاریای سوسیالیست را یك گام بلند به وسیله نژاد انسانی از عالم حیوانى به قلمرو  آزادى خطاب می كندهمچنین این مرحله ، به وسیله قوانین تغییرناپذیر تاریخی با هزاران پلۀ نردبان از گذشته  به رشد كند و زجرآورش محدود گشته استاما هرگز انجام نخواهد گرفت مگر جرقۀ  سوزان از آگاهی توده ها ، که از شرایط مادی ، كه از تکامل گذشته برایش ساخته شده است بیرون بجهد." 

پرولتاریا باید "بیاموزد كه چگونه سكان هدایت جامعه را در دست گیرد ، بجای اینکه قربانى بدون قدرت برای جامعه باشد ، راهنمای آگاه آن باشد.[3]

براى ماركسیسم برسمیت شناختن قوانین عینی تاریخى و تضاد اقتصادى كه بوسیله آنارشیست ها انکار یا نادیده گرفته می شود وعناصر ذهنی كه به هم تعلق دارند ، اهمیت دارد.[4]

این عناصر به طور جدانشدنى باهم  پیوند یافته‌اند و یكدیگر را متقابلاً تحت تأثیر قرار مى دهندما این مسئله را در رابطه با مهمترین عوامل در تضعیف تدریجى زندگى پرولتاریای بین المللی میتوانیم ببینیمیكى از اینها تضعیف همبستگی جنبش كارگری بوداین امر البته تا حد زیادی به وسیله پیشرفت اقتصادى كه  قبل از 1914 شروع شده بود حمایت می شد و توهمات رفرمیستی آنرا باز تولید میکرداما آن نیز از ظرفیت دشمن طبقاتی منجر می شود تا از تجربه خود یاد بگیردبیسمارک طرح بیمه اجتماعى را همراه با قانون ضد سوسیالیستی معرفی کرد (بمنظور جایگزینی همبستگی بین کارگران با استقلال فردی كه بعد ها به "دولت رفاهتبدیل شد ، معرفی کردو هنگامی كه بیسمارك از طریق غیر قانونی اعلام کردن جنبش کارگری سعی در شکست دادن آن کرد ، شکست خوردبورژوازی امپریالیست با تاکتیکهای وارونه ، دولت خود را در پایان قرن نوزده جایگزین کرده بود.بارها و بارها به جای آن سوسیال دمکراسی را به "شرکت سازندهدر "زندگی سیاسیدعوت کرد (یعنی اداره کردن دولتآن را متهم به "فرقه گرائیمیکرد ، از "تنها وسیله عملیکه می تواند پیشرفتهای واقعی برای کارگران داشته باشد ، [صرف نظر می کند]. 

لنین پیوند میان سطوح ذهنی و عینی را نشان داد و رابطه شان با یكدیگر که عامل قطعی فساد در میان احزاب عمده سوسیالیست استاین تخریب مبارزه برای آزادی بشریت به روال روزمره تهی استدر درون سوسیال دموكراسی سه جریان تشخیص ‌داده می شد ، او جریان دوم را برجسته كرد "كه به اصطلاح میانه نامیده می شد ، متشكل از كسانى كه مردد هستند بین وطن پرستی اجتماعی و انترناسیونالیستهائی از عملو مشخصات آنها به قرار زیر است. "میانه مردمی عادی هستند که از قانون پوسیده تبعیت می کنند و به وسیله فضای پارلمانى حكومت و غیره فاسد شده اند ، مأمورانی كه خواهان  یك شغل راحت و كار راحت هستندبه طور تاریخى و به طور اقتصادى ، آنها هیچ لایه مخصوصی را نمایندگی نمی كنند ، اما آنها بیان انتقالى جنبش كاركری بین سالهای  1871 تا 1914 كه پشت سر ما قرار دارد هستند (..) برای دوره جدید ، كه به طور واقعی ضرورت آن از زمان جنگ جهانی اول آغاز گردیده ، عصر انقلابات سوسیالیستی آغاز گردیده است".[5] 

براى ماركسیستها در آن زمان ، "بحران سوسیال دمكراسىچیزى نبود كه خارج از حوزه فعالیت آنها به وقوع بپیونددآنها شخصاً به آنچه تا به حال اتفاق افتاده است احساس مسئولیت می کنندبراى آنها ، شکست جنبش کارگری در آن روز بمثابه  شکست خود آنها بودهمانگونه که روزا لوکزامبورگ آنرا مطرح کرد "ما قربانیان جنگ را همواره بر وجدانمان داریم".

آنچه درباره فروپاشى بین‌الملل سوسیالیستی قابل توجه بود ، آن است که در وحله اول این [فروپاشیمحصول نارسائی برنامه ایی یا تجزیه وتحلیل نادرست از وضعیت جهانى نبود

"پرولتاریای بین‌المللى ، نه از كمبود برنامه ها و شعارها و قیاس منطقی بلکه از فقدان در عمل ، از مقاومت موثر و از قدرت برای حمله به امپریالیسم در لحظه سرنوشت ‌ساز رنج می برد.[6]

براى كائوتسكی ، شكست حمایت از انترناسیونالیسم امكان‌ناپذیرى انجام این کار[بین المللرا ثابت کرده بودجمع بندی اوانترناسیونال اساسا ابزاری است برای زمان صلح كه در زمان جنگ باید كنار گذاشته شودبراى روزا لوکزامبورگ ، همچون لنین ، شكست مفتضحانۀ اوت 1914 بالاتر از همه نتیجه فرسایش و فساد تدریجی اخلاقیات همبستگی بین‌المللى كارگری در رهبرى آن بود.

 "در چهارم اوت 1914 وحشت عظیم  و باورنكردنى مستولی شد ،  آیا اجباری درآن بود ؟ یك اتفاق این چنین با اهمیت نمی تواند یك تصادف صرف باشدباید در اعماق و مهمتر از همه علتهای عینی آنرا جستجو کنیماما شاید ممكن است علت این  اشتباهات در رهبری طبقه  كارگر و خود سوسیال دموكراسی بوده باشد ، در این حقیقت که آمادگى مان برای نبرد تضعیف یافته بود  ، که از شجاعتمان و اعتقاد راسخ مان دست کشیده بودیم ."(تاکید ما)           

II: عطف جزر و مد

فروپاشى بین‌الملل سوسیالیست ها یك رویداد با اهمیت تاریخى جهانی و یك شكست ظالمانۀ سیاسى بوداما این یك شكست قطعى و تغییرناپذیر برای همه نسلها ایجاد نكرد.اولین نشانه این است كهلایه‌هاى بیشترسیاسی پرولتاریا به انترناسیونالیسم پرولتری وفادار ماندندریچارد مویلر، رهبر گروه انقلابی ابلوت ، نماینده كارخانه صنعت فلز، به یاد می آورد:" تا این حد که توده های وسیع مردمی ، قبل از جنگ تحت نفوذ مطبوعات سیاسی و اتحادیه های کارگری آموزش دیده بودند تا عقاید معینی درباره دولت و جامعه داشته باشند ، اگر چه در ابتدا آشکار نبود [ولی بعدامعلوم شد که آنها ، بطور مستقیم تبلیغات جنگی و جنگ را رد میکردند".[7] این در تضاد شدید با اوضاع سال 1930 بعد از پیروزی استالینیزم  در روسیه و فاشیسم در آلمان رخ داد و هنگامیکه پیشروترین كارگران به  قطار سیاسی  ناسیونالیسم و دفاع از(امپریالیسم) "ضد فاشیستییا وطن "سوسیالیستیكشیده شدند.

تکمیل بسیج اولیه برای جنگ در نتیجۀ اثبات شکست عمیق نیست ، اما از استیلا یافتن موقتی توده ها بوداین بسیج با صحنه های هیسترى جمعى همراه بوداما این بیان ، نباید با دخالت فعال جمعیت همچون زمانی كه ما در خلال جنگهای ملی بورژوازی انقلابی در فرانسه و هلند ، [شاهد بودیماشتباه گرفته نشودآژیتاسیون عمومی شدید از سال  1914ریشه‌های خود را به طور كلى اول در منش جامعه بورژوائى مدرن و تبلیغات بی سابقه و دستکاری در اختیارات دولت مفهوم پیدا می كنددر این مفهوم ، هیستری سال 1914 كاملاً جدید نبودقبلاً در آلمان در موقع جنگ فرانسه و پروس در سال 1870 آنرا شاهد بودیم ، اما به آن كیفیت جدیدی از طریق تکامل ماهیت جنگهای مدرن داده شد.

 جنون جنگ امپریالیستی

 به نظر مى رسد كه جنبش كارگری قدرت عظیم سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و زلزله‌هاى روانی ناشی شده از جنك جهانی را دست کم گرفته بوداتفاقاتی در یك مقیاس عظیم الجثه و خشونت آمیز ، که ماوراى كنترل هر نیروى انسانى است ، ملزم می نماید تا احساسات شدید را به هم بزندتعدادی از مردم ‌شناسان عقیده دارند که  جنگ غریزه دفاع از خود "حفظ ونگهداریرا بیدار میكند ، و این وجه مشترک انسان با دیگر موجودات استمسئله ممكن است اینطور هم  نبا شدچیزی كه مسلم است این است که جنگ های مدرن  ترسهاى قدیمى را كه در حافظه جمعی تاریخى ما بصورت خواب سبك گرد آورده است ،  روى نسلها به وسیله فرهنگ و سنت ، آگاهانه و به طور ناخود آگاه گذر داده است :ترس از مرگ ، گرسنگى ، تجاوز ، تبعید ، محرومیت ، بردگىاین واقعیت که  جنگ مدرن امپریالیستی  كم و بیش به ارتش حرفه ای محدود نشده است  بلکه  تمام جوامع را در بر گرفته است و معرفی تسلیحات با نیروی مخرب زیادتر، وحشت بسیار زیاد و بى ثباتى را تولید و دامن می زندباید به این اثرات عمیق ، مفهوم  اخلاقی را نیز اضافه كرددر جنگ جهانى ، نه فقط یك دسته از سربازان ، بلكه میلیون ها نفر از مردم كاركن به درون ارتش و برای کشتن همدیگر  سرازیر شدندبقیه جامعه در پشت جبهه قرار گرفته بود ، ومقید بودند تا همان کار را به اتمام برساننددر یك چنین وضعیتی ، اصول اخلاقی که جامعه را می ساخت بیش از این  دیگر صدق نمی کردهمانگونه كه  روزا لوکزامبورگ آنرا بیان كرد: "هردسته از مردمی كه در صدد سازمان دادن كشتار برآید به  یك گروه وحشى تبدیل می شود". ]8[   

در لحظه ای كه جنگ شروع می شود ، جنون جمعی واقعی و فضایی از قتل عام های دسته‌جمعی تعمیم داده شده و نظایر اینها تولید می گرددروزا لوکزامبورگ كلمه به كلمه مى گوید ، چطور تمامی اهالى شهرها به  یك جمعیت دیوانه تبدیل‌ شده بودندریشه تمام وحشى گرى قرن بیستم از آنجمله آوشویز و هیروشیما قبلاً در این جنگ محصورشده بود.

حزب كارگران چطور باید در بروز جنگ عكس‌العمل نشان دهد؟ با اعلام اعتصاب توده ای؟ با فراخواندن سربازان به ترك خدمت؟  روزا لوکزامبورگ جواب می دهدیاوه استاولین وظیفه انقلابیون این است كه مقاومت كنند  چیزى كه ویلهلم لینكبحت با توجه به تجربه جنگ 1870 به آن اشاره  می كند ، زمانی که به عنوان یك تندباد شدید ، خشم  انسانی  وصف ‌شده استشیوع چنین «روح مردمی» مبهوتــی ، گیجـی و در خرد كردن خشم عناصــر بروز می نمایدکسی که خود را نا توان احساس می کند که قبلا از قدرت زیادی برخودار بودیك نیروی ماجور واقعى است.  مثل یك اپیدمى درمیان مردم است ، در هوا ، همه‌جا ، هیچ حریفی محسوس نیست.( ...) بنابراین هیچ چیز كوچكی در آن زمان نبود كه بر خلاف جهت جریان شنا كند."

[نیروی ماجور – اغلب در شرایط بروز بلایای طبیعی مانند سیل ، زمین لرزه و فورانهای آتشفشانی که ناراحتی یا آسیب بوجود می آورد و نمیتوان پیش بینی کرد ، اطلاق می شود.]

درسال  1870 سوسیال دموكراسی بر خلاف جریان شنا كردنظریه روزا لوکزامبورگ است: " آنها به مقام‌های خود وفادار ماندند و براى چهل سال سوسیال دمكراسى با آن قدرت اخلاقى كه مخالف دنیائى از دشمنان بود زندگی میكردند".[9] 

اینجا به اصل موضوع که معماى تمام استدلال او است می پردازد ."حالا همان چیز اتفاق افتاده استشاید درابتدا ما هیچ چیزی جز اینکه افتخار پرولتاریا را حفظ کرده باشیم ، انجام نداده ایم وهزاران كارگر كه در سنگرها و درمسیر تاریكی  ذهنى می میرند نمی بایست در گیجی  روحى بمیرندبا اطمینان آن كه همه چیز در زندگى آنها مهیا بوده است ، آزادی سوسیال دمكراسى بین‌المللى بیشتر از یک تکه رؤیا است.  صداى حزب ما میبایست به عنوان یك پتوى خیسی که  برای خاموش کردن آتش بکار می رود بر مسمومیت شویونیستی از توده ها عمل میکردمی توانست كارگران باهوش را از هذیان محافظت نماید ، می توانست براى امپریالیسم تخدیر و زهرآگین كردن  ذهن مردم را  مشكلتر كند.جنگ صلیبى بر علیه سوسیال دمكراسى می توانست توده‌ها را به طور باورنكردنى در مدت كم ‌بیدار كندهمچنان كه جنگ ادامه می یافت (...) هر عنصر مترقى صادقانه و انسانى در توده‌ها به دور استانداردهای سوسیال دمكراسى بسیج شده بود. "

فتح این "حیثیت اخلاقى بى همتااولین وظیفه انقلابیون در مواجهه جنگ است. 

براى امثال كائوتسكی درک این نگرانى ها و آخرین افكار پرولتاریای در یونیفرم قبل از مرگشان غیر ممکن بودبراى او، برانگیختن  خشم توده ها و سركوبی آن توسط دولت ، زمانی كه جنگ در گرفت  چیزی نبود جز یك ژست خالیسوسیالیست فرانسوى جارس  یكبار اعلام كردانترناسیونال نشان دهندۀ  تمام قــدرت اخلاقـى در جهان استدر حال حاضر، خیلى از رهبران سابق آن دیگرنمی دانند كه انترناسیونالیسم هیچ ژست خالی نیست بلکه مسئله زندگى و مرگ سوسیالیسم جهانى است.

 نقطه عطف و نقش انقلابیون

شكست حزب سوسیالیست حقیقتاً به یك وضع اسفبار منتهى گردیداولین نتیجه ای که از آن گرفته می شد ظاهراً عدم امکان محاسبه مدت زمان جنگ بودتمام  استراتژى بورژوازی نظامی آلمان به طور کامل در اجتناب از گشودن دو جبهه جنگ بود ، مبتنی بر یک پیروزی سریع بر فرانسه بمنظور روانه كردن تمام  نیروهایش  بطرف شرق و محاصره روسیه برای به تسلیم کشاندن آن بوداستراتژى آن در مقابل طبقه كارگر نیز برهمان اساس بودغافلگیرکردن طبقه کارگر و پیروزی قاطع بر آن قبل از آنكه زمانی فرصتی پیدا کند تا موقعیت خود را مجددا تثبیت کند.

در سپتامبر 1914 (اولین نبرد مارن) [مارن – رودخانه ای در شمال شرقی فرانسه تسخیر فرانسه ، کل آن استراتژى پیروزى سریع را ، به شكست کامل کشانده بودنه تنها آلمان ، بلكه بورژوازی در کل به معضل بى تكلیفى گرفتار آمده بود ، نه  مى توانست عقب بنشیند نه آنجا باقى بماندقتل عام بی سابقه ای از میلیونها تن از سربازان حتى از دیدگاه سرمایه‌داری نیز كاملا احمقانه بودطبقه كارگر ، بدون هیچ گونه چشم انداز سریع برای پایان دادن جنگ از طریق ابتكار عمل خود به دام افتاده بودخطری كه در نتیجۀ تخریب ضروریترین مواد  و پیش ‌شرط های فرهنگى را براى ساختن سوسیالیسم و هم خود پرولتاریا تباه میكرد.

رابطۀ انقلابیون با طبقه شان بعنوان بخشی از كل طبقه استاقلیتهائى از طبقه هرگز نمى توانند فعالیت خود را جانشین خلاقیت توده ها كننداما در تاریخ لحظاتی وجود دارد كه دخالت انقلابیون میتواند یك تأثیر قطعى داشته باشدچنین لحظاتی درروند بسوی انقلاب بوجود می آید ، وقتی توده ها  براى پیروزى مبارزه می كننداینجاست كه كمك به طبقه در پیدا كردن راه  درستش تعیین کننده است ، تا در دامهاى دشمن قرار نگیرد ، از اجتناب خیلی زود  یا دیر هنگام در وعده  تاریخی دوری گزینداما آنها نیز در لحظات شكست بوجود می آیند ، زمانیکه به منظور درس گرفتن آنرا بسیار حیاتی می کنداما اینجا باید تمایز قائل شویمدر مواجهه با شكست مفتضحانه ، این كار تنها در دراز مدت و از طریق انتقال دادن این دروس به نسلهاى بعدی تعیین کننده می شوددر مورد شكست وقایع  1914، تاثیر تعیین کنندۀ انقلابیون به همان اندازه فوری می توانست باشد كه در خود انقلاباین فقط به این دلیل که شکست متحمل شد ، قطعی نیست ، بلکه بدلیل اینکه شرایط جنگ جهانی ، چیزیکه مبارزۀ طبقاتی را به معنای واقعی کلمه مسئله زندگی یا مرگ کرده بود ، باعث شتاب فوق العاده ای در سیاسی کردن شد.

درمواجهه با سختى های جنگ ، آن را اجتناب ناپذیر می کند که مبارزۀ طبقاتی اقتصادی را توسعه داد و بلافاصله به آن ماهیت آشکارا سیاسی داداما انقلابیون نمی توانند خود را راضی كنند كه منتظر بمانند تا این  اتفاق رخ دهدآشفتگى طبقه ، همانگونه كه ما دیده‌ایم ، بیشتر از همه نتیجه قصور رهبرى سیاسى آن بودبه این ترتیب مسئولیت همه كسانیكه در جنبش كارگری به انقلاب وفادار ماندند ، بود که نقطه عطفی را آغاز کنندانقلابیون می بایست حتى قبل از اعتصابات در"جبهه داخلی، سالها قبل از شورش سربازان در سنگرها ، بیرون بروند و پرنسیپ همبستگی پرولتاریای بین‌المللى را تصدیق و اثبات کنند

انقلابیون کار خود را از درون مجلس ، در انتقاد از جنگ و رای دادن بر علیه اعتبارات جنگی آغاز نمودنداین آخرین باری بود كه این تریبون می توانست مورد استفاده اهداف  انقلابی قرار گیرداما این از همان ابتدا با تبلیغات و آژیتاسیون غیر قانونی انقلابیون و شرکت در اولین تظاهرات برای نان بوداما وظیفۀ اصلی انقلابیون همچنان سازمان دهی مجدد خودشان برای شفاف کردن نقطه‌نظراتشان و بالاتر از همه  تماس دوباره با انقلابیون خارج از کشور برای تأسیس یک بین‌الملل جدید بوداما در روز اول ماه مه 1916اتحادیه اسپارتاکیستها هسته حزب كمونیست آینده ، براى اولین بار به اندازه كافی خود را قوی احساس کرد كه آشکارا و با عظمت به خیابانها بیاییدروزی که         بطور سنتى جنبش کارگری همبستگی بین‌المللى اش را جشن میگرفتاتحادیه اسپارتاکیستها فراخوان  تظاهرات را در شهر های درسدن ، جنا ، هانو ، برونزویك  و بالاتر از همه در برلین را داد. 10000 نفر در  قصر پستمر گردآمده بودند تا به سخنان کارل لبیکنخت در مورد تقبیح جنگ امپریالیستی گوش فرا دهندیك نبرد خیابانى درگرفت تا از تلاش بیهوده برای  دستگیری وی ممانعت بعمل آید.

در اعتراض اول ماه مه در قصر پستمر اپوزسیون انترناسیونالیستی از بهترین رهبران شناخته شدۀ خود محروم شدو دستگیریهاى دیگر ادامه یافتلیبكنخت به بى مسئولیتى و حتی اینكه می خواسته    خودش را مركز توجه دیگران قرار دهد محكوم شددر واقع ، اقدام روز كارگر او جمعی و به          وسیله رهبری اتحادیه اسپارتاكیستها تصمیم گرفته شده بوداین درست است كه ماركسیسم حركات    بی محتوا را مانند اعمال تروریستی و ماجراجویانه را نقد می كنداین اقدام بر روى عمل جمعى      توده‌ها حساب شده بود.اما حركت لیبكنخت  بیش از  یك عمل قهرمانى  فردی بودآن تجسم            آرزوها و آرمانهای میلیون‌ها تن از پرولترها را در مواجهه با جنون جامعه بورژوازی مجسم   میكرد.همانطور كه روزا لوکزامبورگ  بعداً نوشت :

 " اجازه بدهید این را فراموش نكنیم ، زیرا که تاریخ دنیا بدون شكوه روح ، بدون اخلاق عالی ، بدون رفتار شریف ساخته نمی شود".[10]

 این عظمت از روحیه و جرات از اتحادیه اسپارتاکیستها با سرعت زیادی در میان كارگران فلز پخش گردید. 27 ام ژوئن 1916، برلین ، شب پیش از محاکمه كارل لیبكنخت ، كه  براى تحریک علیه جنگ دستگیر شده بودپس از تظاهرات غیر قانونی توسط اتحادیه اسپارتاکیستها نشستی از  نمایندگان كارگران كارخانه ها برنامه ریزی شده بوددر دستور کار همبستگی با لیبکنخت قرار داشتدر برابر مقاومت جورج لدبور تنها نمایندۀ حاضر از گروه مخالف در حزب سوسیالیست ، اقدام برای روز بعد پیشنهاد شدهیچ بحث دیگری نشد.همه بلند شدند و در سكوت آنجا را ترك كردند.

صبح روز بعد ساعت تراشکارها ماشین هایشان را در كارخانه بزرك تسلیحاتی در پایتخت آلمان خاموش کردند. 55000 كارگر از كارخانه های لئوه ، شرکت جنرال الکتریک ، بورسیگ ، شوارزکوپف بیرون از دروازه های  كارخانه هایشان  گرد آمدندعلیرغم سانسور نظامی اخبار همانند شعله های آتش در سراسر  امپراطورى پخش گردیدكارگران تسلیحاتی درهمبستگی  با لیبكنختمعلوم شد ، نه فقط در برلین بلكه در برونزویك ، در كارخانجات كشتى سازى در برمن و غیره حتى در روسیه اقدام به همبستگی نمودند.

بورژوازی هزاران اعتصاب كننده را به جبهه فرستاداتحادیه‌هاى كارگری شروع به تعقیب توهمات در كارخانه‌ها ، به جستجوی حلقه رهبری پرداختنداما به سختى هریك از آنها دستگیر می شدند ، همبستگی كارگران خیلى پرشكوه بودهمبستگی انترناسیونالیستی پرولتری بر علیه  جنگ امپریالیستی این آغاز انقلاب جهانى بود، اولین اعتصاب سیاسی سراسرى در تاریخ آلمان است.

اما خیلی سریعتر ، شعله نور از  قصر پستمر به جوانان انقلابی گسترش یافتبا الهام از رهبران سیاسى شان ، این جوانان ، حتى قبل ازكارگران فلز كار باتجربه ، اولین اعتصاب بزرگ بر علیه جنگ را برانگیختند.  در ماگدبورگ  و مهمتر از همه  در برونزویك ، كه سنگر و استحکامات اتحادیه اسپارتاکیستها بود ، اعتراضات غیرقانونی روز جهانی كارگر درسال1916 به یک جنبش  اعتصاب باز بر ضد تصمیم دولت به پرداخت  بخشی از دستمزدهای کارآموزان  و کارگران جوان     که میبایست به یك حساب پس‌انداز اجبارى ریخته شود تا از آن برای تلاش و حمایت جنگی مورد      استفاده قرار گیرد ، تشدید یافتكارگران بزرگسال هم به حمایت از آنها برخاستنددر پنجم ماه مه مقامات نظامی مجبور به عقب نشینی از این حمله به منظور جلوگیری از گسترش بیشتر این جنبش شدند.

پس از نبرد جاتلند در سال  1916،که  اولین و تنها رویاروئی اصلى درطول جنگ بین انگلیس و   نیروى دریایى آلمان بود ، یك گروه كوچك از ملوانان انقلابى برنامه ای ریختند تا کنترل کشتی هاین  را به عهده بگیرند وآنرا به عنوان تظاهراتی به کل جهاندر اعتراض به جنگ به دانمارك ببرند. [11] اگرچه این طرح‌ها کشف و خنثى گردید ، اما آنها اولین شورش ناوگان دریایی را در جنگ اعلام کردند تا ابتداى اوت ادامه یافتآنها به دورمسائل مربوط به چگونگی درمان خدمه و شرایط    زیستی خدمه شروع کردنداما بزودی ، ملوانان به دولت اولتیماتوم دادندیا شما جنگ را تمام كنید   یا ما  اعتصاب میكنیمدولت با یك موج سرکوب و اعدام دو نفر از رهبران انقلابى، آلبین كوبیس و   ماکس  ریچپیتس پاسخ داد .

اما در حال حاضر در اوسط آوریل 1917 موجی از اعتصابات عمومی در برلین ، لیپزیگ ، مگبورگ ، هال ، برونزویك ، هانوور، سدن و شهرهاى دیگر انجام  گرفته بوداگرچه اتحادیه‌هاى   کارگری و رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان هیچكدام  جرأت نكردند آشكارا با جنبش بیش از این مخالف باشند ، و تلاش کردند كه آنرا به مسائل اقتصادى محدود كنند، كارگران در لیپزیگ مجموعه ای از مطالبات سیاسى – درخواست ویژه براى پایان دادن به جنگ ‌که در دیگر شهرها هم مطرح شده بود فورموله کردند .

بدین ترتیب ، اجزاء تشکیل دهندۀ یك جنبش عمیقا انقلابى با آغازسال 1918 مهیا شده بودموج اعتصابات در آوریل 1917 اولین مداخله عمومی صدها هزارنفر از كارگران در سراسركشور      بود ، دفاع از منافع مادی بر بستر طبقاتی و مستقیماً مخالف جنگ امپریالیستی بوده استدر عین حال ، این جنبش از انقلاب فوریه 1917 روسیه الهام ‌گرفته بود ، و آشكارا همبستگی طبقاتی اش را   با آن اعلان می كردانترناسیونالیسم پرولتری قلوب طبقه كارگر را درگرفته بود.

  از طرف دیگر، با جنبش ضد جنگ ، دوباره طبقه كارگر توانست رهبرى انقلابى خود را ارائه دهدبا این منظور ما ، نه فقط گروه‌هاى سیاسى از قبیل اتحادیه اسپارتاکیستها  و یا چپ برمن که در ادامه و در پایان 1918 به تشکیل حزب کمونیست آلمان پیوست ، بلکه همچنین ظهور لایه‌هاى شدیداً   سیاسی  در مرکز زندگی و مبارزۀ طبقاتی ، در ارتباط  با انقلابیون و هوادارانی که از مواضع خود هدف داشته اندیکی از این مراکز در شهرهاى صنعتى ، خصوصاً در بخش فلز، تبلور یافته در پدیدۀ اوبلت  و نمایندگان کارخانه ها یافت می شد." در درون طبقه كارگر صنعتى یك هسته كوچكی    از پرولترها بود ، كسانیکه نه فقط جنگ را محکوم نمودند بلکه مایل بودند که از بروز آن بطور       حتمی  جلوگیری نمایند ؛ و وقتى كه جنگ ناگهان درگرفت ، آنها وظیفه‌ خود را پایان بخشیدن به جنگ با تمام ابزار ممکن در نظر گرفته بودندآنها در تعداد اندک بودنداما  آنها مردمی مصمم تر   و فعال بودند.آنها در نقطه مقابل کسانیکه به جبهه رفتند تا در  جهت ایده آل هایشان کشته شوند قرار               داشتند.  مبارزه برعلیه جنگ در کارخانه و ادارات آنگونه که در جبهه ها جریان داشت نبود .اما       خطرات  مشابهی را داشت کسانیکه در این مبارزات شرکت کردندکسانی که در آن زمان              مبارزات را به حرکت واداشتند والاترین آرمانهای بشریت را بر انگیخته بودند."] 12[

از دیگر مراكزی که در میان نسل جدید كارگران یافت می شد ، کارآموزان و كارگران جوانی بودند که بدون هیچ چشم اندازی جز آنکه آنها را به سنگرها برای مردن بفرستندهسته این تشکیلات در    میان جوانان سوسیالیست کسانیکه قبل از بروز جنگ بوسیله شورش بر علیه "جریان عادیچیزی که وضعیت نسل مسن تر را توصیف می کرد آغاز کرده بود.

دردرون نیروهاى مسلح ، جائیکه شورش برعلیه جنگ زمان بسیار طولانی تری نسبت به "جبهه        داخلیکه نوشته های سیاسی پیشرفته بوجود آورده بودمانند  روسیه ، این مراكز مقاومت سیاسی   در میان ملوانان شکل گرفت ، جائیکه محل ارتباط مستقیم با كارگران وسازمانهای سیاسی در بنادر   بود ، كسانیکه شغلشان و شرایط شان همانند کارگرانی که در کارخانه مشغول کار هستند شبیه میباشد و عموماً از آنها سرچشمه گرفته اندافزون بر آن ، خیلى از آنها به وسیله نــاوگان تجـاری "غیر نظامیاستخدام ‌شده بودند ، مردان جوانی كه در جهان مسافرت كرده و  برای آنها همبستگی انترناسیونالیستی نه یك عبارت صرف بلکه یک روش  زندگى بود.

علاوه بر این ، ظهور و افزایش این تمرکز از زندگى سیاسى آنها ، نشان از یک فعالیت  سخت تئوریکی می دادتمام شواهد عینى از این دوره ‌حاکی از یک سطح فوق‌العاده تئوریکی از خلال       جدل و بحث بر روی مسائل تئوریکی در کنفرانسها و  جلسات متفاوت  غیرقانونى بوداین زندگى    تئوریکی در بحران سوسیال دمكراسى روزا لوکزامبورگ بیان شده است ، نوشته‌هاى لنین بر علیه       جنگ ، مقالات «بررسی سیاست کار» در برمن ، اما همچنین نشریات و اعلامیه های غیر قانونی که  به سختی دست به دست می شد حاصل عمیق ترین و  جسورترین  محصول فرهنگ انسانی است     که  قرن بیستم ایجاد كرده است.

 صحنه براى توفان انقلابى بر علیه یكى از قوی ترین و مهم‌ترین سنگرهای سرمایه‌دارى جهانى آراسته شده بود.

  بخش دوم این سری مقالات به مبارزات انقلابی 1918 خواهد پرداختآنها با اعتصاب جمعی از ژانویه 1918 اولین تلاش برای شوراهای کارگری در آلمان را آغاز کردند و با حوادث انقلابی نوامبر که منجر به پایان جنگ جهانی اول شد به اوج خود رسید.

نویسنده : Steinklopfer                                                                                 

مترجمینم الوند -  فیــروز 

برگردان فارسی از صدای انترناسیونالیستی

یاداشتها:

[ 1] تصمیم كنگره حزب از مانهایم  در سال  1906.

[ 2] در کتاب خاطرات خود از جنبش جوانان پرولتر، ویلى  مئونزبری ، كسیكه درخلال جنك در زوریخ اقامت داشت ، نقطه نظرات لنین را به یاد می آورد." لنین به ما اشتباه کائوتسکی را توضیح داد و مدرسه نظری مارکسیسم تحریف شدۀ او را ، كه همه جیز را  از توسعه  تاریخى و روابط اقتصادى انتظار دارشت و تقریبا هیچ چیزی را از عوامل ذهنى و شتاب  انقلاب انتظار نداشتدر مقابله با این ، لنین اهمیت شخص و توده را در فرآیند تاریخى را خاطر نشان كرداو  تز ماركسیستی را كه انسان‌ها ، در چهارچوب روابط اقتصادى معین تاریخ خودشان را درست میكنند در معرض توجه قرار داداین تاکید از ارزش های شخصی انسان‌هاى منفرد  در مبارزه  اجتماعى است كه  بزرگترین تأثیر را بر ما و ما را به بزرگترین كوشش‌هاى تصوركردنى تحریك كرد." مئونزبری  جبهه سوم صفحه 230.

[ 3[ همان جا صفحه های 268 و 269- ما ترجمه انگلیسى را به طور جزئى تصحیح كرده‌ایم.

[ 4] در حالیکه به درستی بر ضد برنشتاین دفاع می كنند ، واقعیت تمایل به طرف ناپدیدى لایه‌هاى میانجى و به طرف بحران و تحلیل رفتن پرولتاریا ، چپ به هر حال از برسمیت شناختن اینکه تا چه حد سرمایه داری ، در سالهای قبل از جنگ جهانی اول ، به طور موقت به تقلیل دادن این گرایشات شده بود ، شکست خورداین عدم وضوح خود را به عنوان مثال در نظریۀ لنین از "اشرافیت کارگریکه بر طبق آن تنها یک اقلیت ممتاز و نه بخش گسترده ای از طبقه افزایش دستمزد قابل توجهی بیش از دوره های دیگر بدست آورده تا به حال بیان شده استاین دست کم گرفتن اهمیت سیاسی پایه مادی برای تئهمات رفرمیستی کمک کرد تا بورژوازی بتواند پرولتاریا را به جنگ بسیج کند.

[ 5] لنین، وظیفه كارگران در انقلاب ما .

[ 6] لوکزامبورگ، بحران سوسیال دمكراسى "جزوه جونیوس ژانویه 1916. برگرفته شده از سخنرانیهای روزا لوکزامبورگ ، مطبوعات راه یاب1970 صفحه 324  

[ 7] از امپراطوری به جمهوری ، بخش اول ،  صفحه 32

[ 8] همان جاصفحه 326. 

[ 9] همان جا صفحات 317 و 318. 

[ 10] روزا لوکزامبورگ، بر ضد مجازات اعدامنوامبر 1918، همان جا صفحه 398-. 

] 11 [ دمکراسی پرولتری و برادری بین المللی – زندگی ماجراجوئی از هرمان

[ 12] مولر ، همان جا صفحه 33